نی نی گومبول

گفتم...

دیشب همه خونمون دعوت بودن شام باقالی پلو با گوشت پختم با سبزی خوردن . سالاد کاهو و ژله و کفیر خیلی خوشمزه شده بود... بعداز شام،چای ریختم بعد گفتم:راستی میخواستم یه چیزی نشونتون بدم تصویر سونو گرافیم رو گذاشتم تو تلویزیون همه با تعجب نگاه میکردن خواهرام گفتن:یعنی... یعنی... اره... واقعا... جدی ما خاله شدیم؟؟؟!!!! گفتم اره خاله شدید همه خوشحال شدن بابا و داداشم که چشماشون داشت از حدقه درمیومد...سرخ شدن... دست زدن و ذوق کردن همه تبریک گفتن مادرشوهرم فقط گفت مبارک باشه اهی به سلامتی کنار بری اصلا نه لبخندی نه شادی ای .... پدر شوهرم هم همین طور مثلا تنها نوه و اولین نوه شونه خورد تو ذقم بعد کیکی که من و ...
22 آبان 1391

دوب دوب ...

سلام نی نی جان امروز رفتم سونو قلبم داشت از سینه کنده میشد نگران بودم...خیلی نگران بودم ولی خداروشکر خانم دکتر قلبت رو دید باورم نمیشد... قربونت برم من و بابا کلی ذوق کردیم فردا شب همه خونمون دعوتن تا بهشون بگیم وای چقدر خوشحال میشن ... ...
20 آبان 1391

رفتم دکتر...

نی نی گومبول من؛خوبی؟قربونت برم... دیروز جواب آزمایشم رو گرفتم و عصری هم با بابا رفتیم دکتر. خانم دکتر مهربون تمام آزمایشاتم رو که امسال انجام داده بودم دید ولی گفت قندت بالاست!!! قند ناشتا حداکثر باید ١١٠ باشه مال من ١٠٣ بود! نمیدونم چرا؟ فروردین ٩٠ بودا... فدای سرت ولی باید مراقب خودم باشم که دیابت بارداری نگیرم... برام ٢٠ آبان سونو نوشت که ان شاءالله صدای قلبت رو بشنویم... ٢٢ آبان ٨ هفته ام تموم میشه به امیدخدا وقتی که دیدم سالمی و قلبت مثل گنجیشک میزنه ، خانواده ام رو که ٦ نفرن با خانواده بابا رو که ٢ نفرن دعوت میکنم خونمون و بهشون میگم... کلی ذوق میکنن... ...
2 آبان 1391

آز خون...

ساعت ٦:٣٠ رفتم آزمایشگاه ٧:٣٠ نوبتم شد یه تست قند ناشتا گرفت ازم بعدش یه لیوان پر گلوکوز بهم داد خوردم...مثل پودر قند بود دوباره یه ساعت بعد ازم خون گرفت جوابش هم ساعت ١٣ حاضر میشه ان شاءالله که استعداد دیابت بارداری نداشته باشم ساعت ١٧:٢٠ هم با خانم دکتر کرمانی وقت دارم مطبش خیلی دوره... شاید یه دکتر دیگه برم که نزدیکتر باشه...
1 آبان 1391
1